با نزدیک شدن به مردادماه و عملیات بزرگ «مرصاد» تصمیم گرفتم باروحانی که در آن عملیات بوده و جراحتی از ناحیه صورت و بینایی دیده صحبت کنم این روحانی دلاور کسی نیست جز «سید حبیب موسوی مقدم».
پیش از هر چیزی گذری میکنم بر رویداد مردادماه سال 67. آن روزها هنوز مهر قطعنامه خشک نشده و زهر جام تمام نشده بود که صدام در پنجمین روز از گرمای سوزنده مرداد، سه روز نبرد بیامان را بر ایران تحمیل کرد. هشتم مردادماه بود با پاکسازی منطقه اسلامآباد و کرند غرب از وجود اعضای مجاهدین خلق که با حمایت ارتش بعث وارد خاک ایران شده بودند، عملیات مرصاد به پیروزی رسید. عملیات مرصاد نبردی بود میان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) درگرفت. پس از چند روز درگیری درنهایت نیروهای ارتش ایران پیروز شدند و تهاجمی که توسط سازمان مجاهدین خلق بانام «فروغ جاویدان» طرحریزی و اجراشده بود عملاً با شکست روبرو شد و تعداد زیادی از نیروهای مهاجم که نام عملیات خود را فروغ جاویدان گذاشته بودند، درنبرد کشته شدند.
مهربانی با صورت زخمخورده آن روز بالاخره توانستم به دیدار وی بروم. قرار ما دفتری در نزدیکی میدان انقلاب بود زمانی که وارد دفتر شدم روحانیای با قلبی شاد و چهرهای خندان را دیدم. وی پس از سلام و احوالپرسی، سخنانش را بانام خدا شروع کرد به شرح زندگینامه خودپرداخت. وی خود را اینگونه معرفی میکند من سید حبیب موسوی مقدم هستم و در سال 1340 در شهر «آبدانان» ایلام چشم به جهان گشودم و از سال 54 تا 58 زیر نظر استادان برجستهای مانند استاد «حیدری» و استاد «کافی» مشغول به خواندن درس علوم دینی بودم و بعد به قم رفته و ادامه تحصیل دادم.
این جانباز اظهار میکند: پزشک معالج من از اعضای منافقین نفوذی بود
چندی گذشت، سید متوجه شد که منافقین خلق از دو جهت به شهرهای مهران و اسلامآباد حمله کردند. وی تعریف میکند: پس از تصرف شهرها مردم را ترسانده و هوار میزدند «امروز مهران فردا تهران» غیرت من و دیگر دوستانم اجازه نداد که در برابر این ستمگران ساکت بنشینیم.
ترفندی برای خیانت از قم راهی اسلامآباد میشوند. حدود ساعت هشت شب جلوی ورودی میدان شهر اسلامآباد چند منافق که لباس بسیجی به تن داشتند جلوی او دوستانش را گرفته، به ترفندی راننده ماشین ما را بیرون آورده و سپس او را به رگ بار بستند؛ وی میگوید: نارنجکی را جلوی ماشین انداختند که پس از منفجرشدن ترکشهای آن به صورتم اصابت کرد. ما هم سلاحی برای مقابله نداشتیم. در اولین دیدار متوجه میشوی که بیشتر صورت ازجمله چشمچپ سید آسیب زیادی دیده است. هنگامیکه سید غرق در خون کنار ماشین افتاده بود منافقین رگبار را بر روی ماشین بسته و سه گلوله به بدنش اصابت کرد. وی در این حالت به عمه سادات متوسل میشود و از حضرت زینب (سلاماللهعلیه) مدد میخواهد و 14 هزار صلوات نذر نجاتش از چنگ منافقین میکند. حدود ساعت 21 متوجه آغاز حمله منافقین به شهر میشود.
دو ناجی از راه رسیدند دوساعتی نگذشته بود که دو نفر نیروی خودی را بالای سرخود حاضر میبیند.سید به هرگونه ای بود آن دو نفر از زندهبودن خودآگاه میسازد. آنها وی را به کرمانشاه رسانده و به بیمارستان طلاقانی انتقال میدهند. پس از گذراندن یک عمل جراحی سخت بر روی صورتش به بیمارستان امام خمینی واقع در شهرستان تبریز ارجاع میدهند.این جانباز اظهار میکند: پزشک معالج من از اعضای منافقین نفوذی بود. ظاهراً این پزشک به دلیل روحانی بودن سید، از رسیدگی لازم به وی را خودداری میکند. از آن گذشته به شیوهای پانسمان و بخیه جراحت را اعمال میکند که گویا قصد شکنجه طلبه جوان را دارد. از عیادت کنندگان رزمندگان و مجروحان کمک میگیرد تا ضمن تماس با خانوادهاش آنها را از وضعیت پیشآمده مطلع کنند. پس از مدتی پدر همسرش به همراه اعضای خانواده برای دیدارش عازم تبریز میشوند و با پذیرش مسئولیت خود سید او را مرخص کرده و به تهران میآورند.
بهبودی چشم تخریبشده در تهران برای ترمیم آسیبدیدگیهای صورتش بیش از شش عمل جراحی قرار میگیرد. زمانی که میخواست عملی را برای بازگشت بینایی روی چشمچپش انجام دهد از روی دلتنگی به حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیه) پناه میبرد. پس زیارت کناری مینشیند تا دلش را سبک کند. در همین حین متوجه مرد ناشناسی میشود که در حال نزدیک شدن به اوست. آن مرد ناشناس پس از رسیدن به بالای سر سید، خطاب به او میگوید: «چشمت را عمل نکن.» طلبه جوان که به شک افتاده بود نزد استاد خود میرود و از وی درخواست میکند تا استخارهای برایش بگیرد اما جواب استخاره بد میآید. سید از عمل جرحی دست برداشت و دگرگون نزد پزشک متخصص میرود و اعلام میکند که از عمل جراحی منصرف شده است چشمپزشک هم پس از معاینه مجدد اذعان میکند چشم دارد خودش را ترمیم میکند. موسوی بیان میکند: «پزشک منافق پس از بررسیها دستگیر و به سزای عملش رسیده است.»
سلام دوستان وسروران عزیز
به وبلاگ خودتان خوش آمدید امیدوارم لحظات شادی داشته باشید لطفا پس از خواندن و مشاهده هر مطلب نظرات خود را مرقوم فرمایید. متشکرم